فصل‌ پنجم‌(ملكه‌)
نوشته شده توسط : رضا

جالبترين‌ شخصيت‌ هنگام‌ پرواز ازمصر،نه‌ شاه‌ بلكه‌ سومين‌ همسرش‌ فرح‌ ديبابود.يكي‌ ازگزارشهاي‌ سيا در اواسط‌ دهة‌ 70 مي‌گويد:

" خانواده‌ شاه‌ موجب‌ دردسرهايي‌ براي‌ اودردوران‌ سلطنتش‌ شده‌ است‌.زماني‌دربارمركزهرزگي‌ و شرارت‌ وفسادو رقابتهاي‌ مبتذل‌ بود.اكنون‌ تصوير آن‌ تاحدودي‌ بهترشده‌ و مردم‌ كمتر دربارة‌ آن‌ شايعه‌ مي‌سازند.ولي‌ تصوير قديمي‌ در مغز مردم‌ باقي‌ مانده‌است‌ و پاره‌اي‌ از اعمال‌ سابق‌ همچنان‌ ادامه‌ دارد."

در هنگام‌ تبعيد،نوزده‌ سال‌ از ازدواج‌ فرح‌ با شاه‌ مي‌گذشت‌.اودر پاريس‌ به‌ تحصيل‌رشتة‌ معماري‌ اشتغال‌ داشت‌ كه‌ شاه‌ براي‌ نخستين‌ باردر1958 او را ديد.آندو مجددا در1959 در ايران‌ بايكديگر ملاقات‌ كردند،و در همين‌ سال‌ بود كه‌ باهم‌ ازدواج‌ كردند.

بعدها فرح‌ تعريف‌ كرد:"ازدواج‌ با شاه‌ يك‌ امر غيرمنتظره‌ بود.ازدواج‌ بامردي‌ كه‌ من‌ ودوستانم‌ به‌ او احترام‌ داشتين‌ و بارها در مسيرش‌ ايستاده‌ و پرچمها را تكان‌ داده‌ و فريادكشيده‌ بوديم‌... درنظرمن‌ او نوعي‌ بت‌ بشمارمي‌رفت‌.ناگهان‌ مي‌بايست‌ اورا چون‌ انسان‌ وچون‌ شوهر ببينم‌.آري‌ اين‌ كار نوعي‌ دل‌ به‌ دريازدن‌ بود."

ديري‌ نپاييدكه‌ فرح‌ جانشيني‌ را كه‌ شاه‌ آنقدر در انتظارش‌ بود به‌ دنيا آورد.رضاوليعهددر 31 اكتبر1960 متولدشد.سپس‌ دختري‌ به‌ نام‌ فرحناز،آنگاه‌ پسر ديگري‌ به‌ نام‌عليرضا،و بالاخره‌ دختري‌ ديگر به‌ نام‌ ليلا. هيچ‌ ملكه‌اي‌ وظايف‌ خودرا نسبت‌ به‌دودمانش‌ باچنين‌ اعتمادبه‌ نفسي‌ انجام‌ نداده‌ است‌.

به‌ دنبال‌ دومين‌ سوءقصد به‌ جان‌ شاه‌ در 1965،فرح‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد"وسفارت‌امريكااورا تشويق‌ كرد"كه‌ ملكه‌ بايد درصورت‌ مرگ‌ شاه‌ و درحالي‌ كه‌ وليعهد صغيراست‌نايب‌ السلطنه‌ شود.در 1967 شاه‌ مراسم‌ تاجگذاري‌ خودرا برگزاركرد و همانندبناپارت‌ ورضاشاه‌ ،بادست‌ خودتاج‌ سلطنت‌ رابرسرنهادو سپس‌ تاج‌ ديگري‌ هم‌ برفرق‌ فرح‌ نهاد.تاج‌فرح‌ كه‌ توسط‌ جواهرفروشي‌ آرپل‌ پاريس‌ طراحي‌ شده‌ بود،در وسط‌ زمردي‌ به‌ اندازة‌ يك‌نارنگي‌ داشت‌ .

فرح‌ چيزي‌ داشت‌ كه‌ شاه‌ هميشه‌ فاقدآن‌ بود:قابليت‌ اينكه‌ خودش‌ باشد و بامردم‌درتماس‌ باشد.گاهي‌ ضمن‌ مسافرت‌ درداخل‌ كشور ازبرنامة‌ رسمي‌ جدامي‌ شد و ازپاره‌اي‌از روستاها كه‌ قبلا آمادة‌ پذيرايي‌ اونشده‌ بودند بازديد مي‌كرد.اگر گاردهاي‌ محافظ‌ بزورمي‌خواستند مردم‌ را ازاودور كنند،عصباني‌ مي‌شد.درحاليكه‌ شاه‌ ترس‌ و احترام‌برمي‌انگيخت‌ او محبت‌ جلب‌ مي‌كرد.البته‌ در اطراف‌ او هم‌ چاپلوسي‌ كم‌

نبود.مثلايك‌باركه‌ خونش‌ راهديه‌ كرد رئيس‌ بيمارستان‌ اعلام‌ نمود كه‌ اين‌ اتاق‌ هميشه‌به‌ صورت‌

مكاني‌ مقدس‌ باقي‌ خواهدماند تاهركس‌ كه‌ ازاين‌ پس‌ خون‌ تزريق‌ مي‌كند براين‌ باورباشدكه‌ خون‌ آسماني‌ ملكه‌ در رگهايش‌ جاري‌ است‌.

هنگامي‌ كه‌ بوئينگ‌ شاه‌ و ملكه‌ در22 ژانوية‌ 1979 درمراكش‌ به‌ زمين‌ نشست‌،ملك‌حسن‌ دوم‌ براي‌ پيشواز درفرودگاه‌ بود.اما هيچ‌ يك‌ از احتراماتي‌ راكه‌ انورسادات‌ برايشان‌انجام‌ داده‌ بود،بجانياورد.

جهانگردان‌ و روزنامه‌ نگاران‌ ،ازجمله‌ نمايندگان‌ سه‌ شبكة‌ تلويزيون‌ سراسري‌ امريكابادلخوري‌ در هتلي‌ در جادة‌ فرودگاه‌ زنداني‌ شده‌ بودند و اجازه‌ نداشتند عبور اتومبيلهاراتماشا كنند.هرگونه‌ تبليغاتي‌ درباة‌ سفرشاه‌ در مطبوعات‌ محلي‌ بوسيلة‌ رژيم‌ محدود شده‌بود و مقامات‌ دربار مراكش‌ اصرار داشتند كه‌ اين‌ يك‌ ديدار صرفا خصوصي‌ است‌ كه‌ دراختفاي‌ كامل‌ صورت‌ مي‌گيرد و خود شاه‌ تمايلي‌ به‌ ديدار نمايندگان‌ مطبوعات‌ ابراز نكرده‌است‌.

پادشاهان‌ بايكديگرمنافع‌ مشترك‌ دارند.جامعة‌ آنان‌ بامعيارهاي‌ بين‌ المللي‌ بررويهم‌بسياكوچك‌ بنظرمي‌ رسد.آنان‌ چه‌ آسيايي‌ باشند و چه‌ آفريقايي‌ و چه‌ اروپايي‌،بيش‌ ازشهروندانشان‌ باهم‌ وجه‌ مشترك‌ دارند.از آنجا كه‌ جامعة‌ مزبور براي‌ هميشه‌ در شرف‌ زوال‌بنظرمي‌ رسد،بعضي‌ از پادشاهاني‌ كه‌ هنوزبرسر كارند مي‌كوشند نسبت‌ به‌ آنهايي‌ كه‌ تخت‌و تاج‌ خود رااز دست‌ داده‌اند تفاهم‌ نشان‌ بدهند،ولي‌ مشروط‌ بر اينكه‌ خورشان‌ دركشورشان‌ از قدرت‌ كافي‌ برخوردار باشندو بتوانند نسبت‌ به‌ مسائل‌ ديپلوماتيكي‌ كه‌ پيش‌مي‌آيد بي‌ اعتنا بمانند.

بدين‌ سان‌ خودشاه‌ بسياري‌ از پادشاهان‌ سرنگون‌ شده‌،ازجمله‌ پادشاهان‌ سابق‌افغانستان‌ و آلباني‌ و نيز كنستانتين‌ پادشاه‌ سابق‌ يونان‌ رازيرچترحمايت‌ خودگرفت‌.

وقتي‌ شاه‌ واردمراكش‌ شد،طبعا مقامات‌ مراكشي‌ نمي‌دانستند او چه‌ مدت‌ اقامت‌خواهد كرد.ولي‌ روشن‌ ساختند كه‌ اميدوارند هرچه‌ زودتر راهي‌ ايالات‌ متحد امريكابشود.اما شاه‌ اكنون‌ مايل‌ بود قبل‌ از رفتن‌ به‌ امريكا قدري‌ بيشتر تأمل‌ نمايد.

با كمك‌ يا بدون‌ كمك‌ سيا و مشاركت‌ شاه‌،عده‌اي‌ ازفرماندهان‌ نظامي‌ كه‌ در ايران‌ مانده‌بودند،هنوز درصدد ترتيب‌ كودتا بودند.پيش‌ از عيد ميلاد مسيح‌ 1978 شاه‌ مرتبا ازتصويب‌ چنين‌ تلاشهايي‌ خودداري‌ مي‌كرد و مي‌گفت‌ هيچ‌ پادشاهي‌ نمي‌تواندبا خونريزي‌گسترده‌ تخت‌ و تاجش‌ را حفظ‌ كند.اندكي‌ پيش‌ از عزيمت‌ شاه‌ از ايران‌، دريادار حبيب‌اللهي‌ و فرماندهان‌ ديگر براي‌ آخرين‌ بار به‌ ديدن‌ شاه‌ رفتند و از وي‌ اجازه‌ خواستند كه‌ترتيب‌ كودتارا بدهند.اين‌ بار شاه‌ مردد مي‌نمود.بعدهاحبيب‌ اللهي‌ گفت‌:"اما چنين‌

بنظرمي‌آمد كه‌ او نمي‌خواهدهيچ‌ گونه‌ مسئوليتي‌ را در عمليات‌ نظامي‌ برعهده‌ بگيردولو اينكه‌خارج‌ ازكشورباشد. او نمي‌خواست‌ دستهايش‌ آلوده‌ به‌ خون‌ شود.ولي‌ درموردماحرفي‌ نداشت‌.اگركودتا موفق‌ مي‌شد او مي‌توانست‌ به‌ ايران‌ برگردد.و گرنه‌ مارامحاكمه‌و اعدام‌ مي‌كردند."شاه‌ بطور مبهم‌ موافقت‌ كرده‌ بود كه‌ نقشة‌ كودتا راشروع‌ كنند و اين‌درست‌ هنگامي‌ بود كه‌ عازم‌ مصرشد.

بحث‌ و مذاكره‌ دربارة‌ جزئيات‌ بين‌ افسران‌ نيروهاي‌ سه‌ گانه‌ كه‌ طرح‌ راتهيه‌ كرده‌بودندسه‌ هفته‌ طول‌ كشيد.آنها عملا هيچ‌ گونه‌ تماسي‌ با  شاه‌ نداشتند.غيبت‌ شاه‌ برنامه‌ريزي‌ آنهارا تقريبا غير ممكن‌ ساخته‌ بود.علت‌ آن‌ هم‌ اين‌ بودكه‌ شاه‌ كه‌ هميشه‌ نگران‌كودتااز جانب‌ اعضاي‌ خانوادة‌ سلطنتي‌ و فرماندهان‌ ارتش‌ عليه‌ خودش‌ بود،ساختارنيروهاي‌ مسلح‌ راطوري‌ ترتيب‌ داده‌ بودكه‌ همكاري‌ افقي‌ بين‌ نيروهابي‌ اندازه‌دشواربود.تاآن‌ زمان‌ فرماندهان‌ هر چيزي‌ رابطورعمودي‌ به‌ شاه‌ گزارش‌ مي‌دادند و خوداوكلية‌تصميمها را مي‌گرفت‌.اكنون‌ كه‌ رأس‌ هرم‌ رفته‌ بود وراهي‌ براي‌ تصميم‌گيري‌وجودنداشت‌.با اين‌ همه‌،آن‌ عده‌ ازفرماندهان‌ نظامي‌ كه‌ هنوزبه‌ شاه‌ وفادار بودند"يا هنوزاميدوار بودند كه‌ بتوانند در برابر استقرار حكومت‌ اسلامي‌ مقاومت‌ كنند"يك‌ سلسله‌ نقشه‌هايي‌ براي‌ كودتا آماده‌ كردند.

اما فرصت‌ اجراي‌ اين‌ نقشه‌ هارا نيافتند چون‌ در اول‌ فورية‌ 1979 آيت‌ الله‌ خميني‌پيروزمندانه‌ به‌ تهران‌ بازگشت‌.

 

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 20
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: